یادداشت صد و بیست و چهار

ساخت وبلاگ

ساعت ده، میم که رفت سرکار بچه ها رو خوابوندم و گوشی رو برداشتم که پیاما رو چک کنم و بعد بخوابم.دیدم یه شماره ناشناس پیام داده که سلام فلانی(اسم و فامیلم رو گفت) خودتی؟ خودت هستی؟ پروفایلشو که باز کردم دیدم ای دل غافل عکس صمیمی ترین دوست دوران دبیرستانم (مربوط به سالهای 80تا84)با همسرش بود که البته بعد کنکور ارتباطمون کم شد و بیشتر از هفت سال بود که کلا ازش هیچ خبری نداشتم...جوابشو دادم.ولی هنوز جوابی نداده.یعنی اخرین بازدیدش مال همون ظهره که پیام داده بود.چیزی که خیلی برام عجیبه اینه که چه جوری منو پیدا کرده.اخه تلگرام من هیچ نشونه ای از خودم نداره.نه اسم و نه عکس.شماره هامون رو هم هردو سالها پیش عوض کردیم و شماره جدیدی از هم نداشتیم.دوست مشترک و فامیل و اشنا و از اینجور چیزها هم در کار نبوده.خلاصه که خیلی کنجکاوم کرده و دلشوره گرفتم.

راستش با اینکه دوست داشتم و دارم بدونم این سالها کجا بوده و چه کرده ولی الان حس خوبی ندارم به این موضوع.خیلی چیزا تغییر کرده.ما از خیلی لحاظ با هم تفاوت داشتیم.ولی اونموقع ها این چیزا مطرح نبود و خیلی با هم جور بودیم.ولی الان مطمئن نیستم.راستش کمی احساس ناامنی هم میکنم.بخاطر اتفاقاتی تو گذشته که هنوزم بعضی وقتا کابوس شون رو میبینم و البته هیچ ربطی هم به این دوستم نداشتن و ندارن.

با دیدن پیامش پرت شدم به گذشته های دور.احساس خوبی ندارم.خواب از سرم پریده.چه کنم حالا؟

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : یادداشت, نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 15 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 12:31