یادداشت صد

ساخت وبلاگ

امروز بعد از رفتن همسر سرکار، پر از خشم بودم.به خاطر یه چیز کوچیک که اصلا مهم هم نبود.ولی هی تو ذهنم بزرگ و بزرگ ترش کردم و راه گلوم رو بست.به طرز مسخره ای نداشته ها رو تو ذهنم ردیف کردم.بی اختیار صفحه ورد رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن.نوشتم و نوشتم.انگار که با کسی دعوا میکردم.تندو بی پروا هرچی تو ذهنم بود رو نوشتم.اشکام ریخت و آروم تر شدم.یه بار دیگه از اول خوندمش.قابل انتشار تو هیچ جایی حتی وب هم نبود.دوباره خوندم و پاکش کردم.

واقعیت اینه که اینجا هم خیلی راحت نمیتونیم بنویسیم.من بعضی از مشکلات و خیلی از ضعف های شخصیتی خودم رو نمیتونم بگم.چون نمیخوام کسی بدونه و برام دل بسوزونه وبعد تا مدت ها حتی اگه من تغییر کردم هم من رو همونجوری تو ذهنش تصور کنه! برای همین ترجیح میدم برای خودم بنویسم و آروم تر بشم و بعد پاکش کنم.همین.

+الان خوبم.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : یادداشت, نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 29 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:52