یادداشت صد و یک

ساخت وبلاگ

اول اینکه : بزرگه از صبح رفته خونه مامان بزرگ با بچه ها بازی کنه.امروز با کوچیکه تنها بودیم و حوصله مون خیلی سررفت و جای خالی بزرگه خیلی احساس میشد.دلم براش یه ذره شده.حتی الان هم که دارم درموردش مینویسم اشکی شدم.خدایا من یه روز هم تحمل دوری این دوتا رو ندارم.خداجون در پناه خودت نگهشون دار.

دوم اینکه:یه موضوعی خیلی فکرمو مشغول کرده بود.در مورد مشکلات خونه پدری.جوری که آخرشب موقع خواب خودم خفه کردم از فکر و خیال.وقتی هم خواب رفتم تا صبح در مورد اون موضوع و حواشیش خوابهای عجیب و غریب می دیدم.صبح که با مامانم صحبت میکردم خبرای خوبی داد و اوضاع بهتر شده بود.این چندمین باری هست که نگران اتفاقی هستم که قراره تو آینده اتفاق بیافته و هرچی بهش نزدیکتر میشم شرایط بهتر میشه و میبینم چقد الکی حرص خوردم.

سوم اینکه:وقتی خبر کودک هشت ماهه رو خوندم جگرم کباب شد.اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که چه جوری اون طفل معصوم تو اون گرما از تشنگی و گرسنگی جون داده.خدا به مادرش صبر بده.

چهارم اینکه:یه سوال مهم هست اینکه یه سابقه دار با صد و سی نفر شاکی و کلکسیونی از انواع خلاف ها چرا باید با یه سند ازاد بشه و راست راست بچرخه؟؟؟واقعا ترس ادم رو برمیداره وقتی فک کنیم دوروبرمون پر هست از این ادمها و حق داریم که نگران امنیت روانی بچه هامون باشیم.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : یادداشت, نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 18 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:52