١/از ابتدای این هفته تصمیم گرفتم دیگه منفی بافی نکنم و قوی باشم.حرف زدن های شبانه خیلی تاثیر گذار بوده و هست برای ما.گاهی طولانی میشه صحبت هامون و سر از گذشته در میاریم و گاهی کوتاه و همین حرف زدن ها نمیذاره چیزی رو دل ادم بمونه.البته اگه بموقع باشه.
٢/دندونم رو کشیدم.نه مثله بعضیا پیش دندونپزشک خانوادگیمون که شیش ماه از سال رو اروپاست و شیش ماهش رو اینجا! ما رفتیم یه کلینیک دندونپزشکی و از منشی خواستیم برای هر دکتری که سرش خلوت تره یه نوبت بده.آقای دکتر هم تشخیص دادن که باید کشیده بشه و انقد ریشه دندون محکم بود که دکتر هی میگفت ماشالا چقد سفته و کلی جلوی خودمو گرفتم که جیغ نزنم.خداروشکر تموم شد و راحت شدم.
٣/امشب بی خوابی زده به سرم و اومدم بعد چند روز تمام وب های لینک و غیر لینکی که دنبال میکردم رو خوندم.همه رو خاموش و بی سروصدا.مثه اینجا که الان ساکت ساکته و من تو تاریکی دارم میخونم و مینویسم وآهنگ گوش میدم و دقیقا دو ساعت دیگه باید همسر رو بیدار کنم که بره سرکار.
۴/امروز بابا نردبون آوردن و پرده هامون که مشکل داشتن و بعضی هاشون کنده بودن رو درست کردم و زدم.بماند که به چ سختی.ولی نتیجه اش خوب بود.این کار رو قرار بود همسر جان قبل عید نوروز انجام بدن! دیگه حوصلم سررفت از بس گفتم و این شد که خودم دست به کار شدم.
۵/ دیدین بعضی روزا همه چی چقدر خوبه و آروم وبر وفق مراد؟ من رمزش رو پیدا کردم، سخت نگیریم و از همین لحظه ای که الان داریم توش زندگی میکنیم لذت ببریم.به همین سادگی!
۵/ ما از وقتی که خانوم کوچولوها وارد زندگیمون شدن همه وسایل تزئینی و شکستنی رو بایگانی کردیم و البته خیلیاشون هم در این راه به فنا رفتن.حالا چند روز پیش همسر اومد و یه گلدون کریستال خوشگل رو که مال من بود و یادگاری بود رو آورد و گذاشت روی کانتر و گفت که دخترا دیگه بزرگ شدن و باید اینا رو بیاریم و حیفه و هیچی نمیشه و خلاصه از اون اصرار و از من انکار.هیچی دیگه دیروز اون گلدون نازنین بر اثر اصابت بالشت حین جنگ بازی دخترا تیکه تیکه شد! انقد ناراحت شدم که نگو.حالا واکنش همسر چی بود؟ طوری نیست.فدای سرشون!
پ.ن:اون چهار تا دوستی که وبلاگ من رو به صورت خاموش دنبال میکنید تو بیان، میشه خودتون رو معرفی کنید تا من هم شما رو بشناسم؟
برچسب : یادداشت, نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 23