یادداشت نود و چهار

ساخت وبلاگ

چند سال پیش موقعی که داشتم وسایلم رو جمع میکردم برای نقل مکان از خونه پدری به خونه آقای میم, همه کتابا جزوات برگه ها تحقیقات نمونه سوال و هرچی که مربوط به درس و دبیرستان و دانشگاه بود رو چیدم توی یه کارتن خیلی بزرگ و به زحمت بردیمشون تو انباری خونه پدری...

دو سه سال پیش وقتی میخواستن خونه رو تعمیر و نوسازی کنن بابام پیغام دادن اگه اینا رو میخوای بیا ببرشون اگه نه که ما بدیمشون بره! سریع با میم کفش و کلاه کردیم رفتیم به زحمت آوردیمشون تو انباری خودمون.راستش خودمم نمیدونستم میخوام باهاشون چیکار کنم.فقط میدونستم کلی با هاشون خاطره دارم و حیفم میاد.البته جز یکی دوبار سراغشون هم نرفتم و آدم خاطره بازی نیستم.

خوب از اونجایی که دخترای من به همه چیز و همه جای خونه کار دارن اینا رو هم کشف کردن و هرزگاهی برگه های امتحانات دبیرستانم رو میارن بیرون برای نقاشی و کاردستی درست کردن و موشک و قایق و کلاه کاغذی و ...

با دیدن این برگه ها و نمره هام که(اغلب ١٩وبیست بودن!) همه چیز مثه یه فیلم از تو ذهنم رد میشه.آخ این درسه.معلمش فلانی بود.آخیی اون روز چقد گریه کردم.اوه فلانی یعنی الان کجاست.گاهی که یادم میاد برای یه درس و یه امتحان چقدر خودمو اذیت میکردم و اون نمره ها الان کوچیکترین تاثیری تو زندگی الان من نداشته(مخصوصا دبیرستان) ناراحت میشم و افسوس میخورم.البته دانشگاه رو منکر نمیشم که اگه تلاش و پشتکارم بیشتر بود شاید الان به جاهای بهتری رسیده بودم...

آخر این هفته کنکوره.خیلی دل پری دارم از این موضوع. الان از دبستان دارن بچه رو آماده میکنن برای کنکور! کلاس های جورواجور, آشنایی با روش های تست زنی و آزمون های مختلف.این ترس لعنتی که مطمینا خیلی هامون تجربه اش کردیم همیشه با بچه هاست و نمیذاره بچگی کنن.پدر و مادرا تاکید دارن که "تو باید بهترین باشی,تو باید فلان بشی, تو باید" خیلی دلم میخواد و برنامم اینه که در آینده من و میم بذاریم دخترا راهی رو برن که دوست دارن.حتی اگه اون راه به دانشگاه ختم نشه.البته این حرف الانه که کوچیکن و هیچ بعید نیست که در آینده نگرانی های پدرو مادرانه مون و جو حاکم پیروز بشن و نذارن رو این حرف بمونیم!

پ.ن 1: من در دوران تحصیل به شدت شب امتحانی بودم.فصل امتحانات چقدر سخت بود.چقدر استرس رو متحمل شدیم و چقدر روح و جسمم سر این درس و امتحان و این استرس ها آسیب دید.الان بعد از گذشت ده پانزده سال دارم به این فکر میکنم که آیا ارزشش رو داشت؟

پ.ن 2: اگه شما اول راهید نکنید این کارا رو.اول به خودتون و به سلامتی روح و جسمتون و شادابی و جوونی تون اهمیت بدید.بعد برای رسیدن به هدفتون تلاش کنید.اونم در حد معقول.گوشاتون رو کیپ کنید و به حرف دیگران اهمیت ندید.مگه ما چندبار به دنیا میاییم؟ چرا باید به خاطر حرف و خوشآمد دیگران زندگی کنیم؟

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 14:34