یادداشت دوازدهم

ساخت وبلاگ

امروز صبح خوبی نداشتم.از ۵بیدار شدم.صبحونه اقای پدر رو اماده کردم.ایشون خورد و رفت سرکار.بعد من دیگه نتونستم بخوابم.خیلی سردرد و حالت تهوع داشتم.دیگه خواب رفتم و هشت و نیم با بچه ها بیدار شدم.صبحونه شونو دادم.همین که گوشیمو برداشتم دیدم کلی پیام از خواهرم تو گروه خونوادگیمون اومده.خبرای بدی بود از زندگیش.همینجور اشکام شرشر میریخت.دستام یخ کرده بود.دیگه زنگ زدم با بقیه خواهرا رفتیم خونه مامانم.اونا هم خیلی ناراحت شدن.یک ساعتی حرف زدیم و بعد اومدم خونه.الانم گیج و منگم.حوصله ی هیچ کاری رو ندارم.نمیدونم اخرش چی میشه.دعامون کنید...

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 31 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:25