یادداشت چهاردهم

ساخت وبلاگ

امروز ١۵شهریوره و این یعنی اینکه نصف شهریور هم گذشت ومن اصلا نفهمیدم چ جوری! روزهام دارن با سرعت نور سپری میشن.البته آرام و یکنواخت.و من این یکنواختی رو دوست ندارم.ذهنم پریشونه.نمیدونم چرا و نمیتونم کنترلش رو بدست بگیرم.یه لحظه هایی بی دلیل دلشوره میگیرم.از یه حرف کوچیک.زندگیم خوبه. با آقای پدر خوبیم.گاهی از هم دلخور میشیم.ولی خیلی کوتاهه.

الان دیگه بعد چند سال تموم اخلاقای خوب و بد همدیگه رو میدونیم.واین خیلی کمک میکنه.

میخوام به یه ثبات روحی برسم.راه رسیدن بهش رو میدونم.فقط نمیدونم چ جوری و از کجا شروع کنم.دوتا هدف مهم الان تو ذهنمه که باید بهشون برسم.بعد ادامه ی راه.تو این چند روز چندتا متن عرفانی و اخلاقی رو خوندم که خیلی تاثیر داشت روم.بی تاب رسیدن به اون دوتا هدفم هستم.نمیخوام دوباره شکست بخورم.

فک کنم اگه اینجا روزشمار داشته باشم از اینکه چقد کارم پیشرفت داشته خیلی بهم انگیزه میده.یکیش برای سلامت جسممه و اون یکی برای سلامت روحم.از این وضع خودم وااااااااقعا خسته ام.نمیدونم از کی میخوام شروع کنم.ولی قطعا به هیچکس تو دنیای واقعی نخواهم گفت.چون از شکست خوردنم میترسم.به اقای پدر هم چیزی نمیگم.گرچه میدونم اگه به نتیجه برسم ایشون هم خیلی خیلی خوشحال خواهد شد.

+حالم یه جوریه.نه خوبه نه بد...

+خانواده ام همچنان درگیر اون مشکل هستن.

+به زودی میام و از تصمیم هام بیشتر میگم.هنوز خودمم گیجم!

+یکی از خواهرزاده هام بستری شده.خیلی دلتنگشم.از صبح همش به یادشم.

+دخترا روز به روز شیرین تر میشن.مخصوصا کوچیکه.دخترک کوچیک من یاد گرفته چ جوری حرف بزنه و با بقیه ارتباط برقرار کنه...با دخترک بزرگم همچنان کل کل داریم! ولی اونم دنیای خاص خودشو داره...

+امروز خبر بارداری یکی از دوستام رو شنیدم.بعد از سه سال انتظار.کلی براش ذوق کردم.داشتم فک میکردم اگه من بودم همون اول افسردگی میگرفتم! ولی ایشون تا همین الان هم خیلی شاداب بود و روحیه اش رو کامل حفظ کرده.خدایا شکرررررت.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 24 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:25