دیروز جمعه ی مزخرف و دلگیری بود.حتی یه یادداشت رمزی خیلی تلخ و پر از گلایه رو هم نوشتم ولی بعد پشیمون شدم و پاکش کردم.بنظرم این احساسات گذرا و موقتی ثبت نشن بهتره.چون میگذرن و بعدش ادم فراموش میکنه.دیشب و امروز خبرای خوبی شنیدم الهی شکر.
برای اینکه از سمت دیگران ضربه نخورید و ناراحت نشید حالا چ دوست و اشنا و چ نزدیکان فقط کافیه ازشون توقع نداشته باشید! از هیچکس توقع نداشته باشید و رو پای خودتون وایسید.اونوقت هرکی بهتون کمک و محبتی کرد میذارید به حساب لطف و مهربونیش (نه صرفا وظیفه) وکلی لذت میبرید و خوشحال میشید از اینکه به فکرتون هست و اگه هم نکرد که خوب دیگه توقعی نبوده و ناراحتی پیش نمیاد.من این کارو کردم.عالیه.
برای هدیه روز پدر ,بابا و مامانم راهی یک سفر زیارتی شدن.اینقد براشون خوشحالم که حد نداره.برای بابای همسر هنوز فکری نکردیم.البته خواهرش زنگ زد و هماهنگ کرد که برای دوشنبه همه خونه پدرشون جمع شیم و ...
سه شب گذشته که تنها بودم نهایت تا ١٢/۵ یک بیدار بودیم و بعد خاموش کردیم و تو تاریکی مطلق خوابیدم.خواب عمیق و راحتی هم داشتم.در حالی که قبلا گاهی تا صبح هم باید چراغ یا تلوزیون روشن می بود.چون میترسیدم! امشب اخرین شیفت شبه و تموم میشه اگه خدا بخواد.
مشکلات و کمبودها همیشه هستن.ولی گاهی میشه ندیدشون.میشه گاهی بهشون فک نکرد.میشه گذاشتشون گوشه ی کمد و درشون رو قفل کرد.هرچقد هم سروصدا کردن بازم بهشون توجه نکرد.
بعدا نوشت:
+کادوی بابای میم هم حل شد.بازم شراکتی با بقیه خواهر و برادرا.
+برای میم دوس دارم یه جفت کفش بگیرم.چون لازم داره.امیدوارم بشه.
+موقع رفتن مسافرا کلی بغض داشتم.خدایی بود که نترکید جلوی همه.
+چند روزه اصلا حوصله اشپزی ندارم.همش سر هم بندی کردم این چند روز.حالا سختمه مثه آدم برم تو آشپزخونه یه چیز آدم وار درست کنم.هووووووف!
برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 21