یادداشت بیست وهفتم

ساخت وبلاگ

بعد یک هفته هنوزم حس نوشتن ندارم.ولی مینویسم که زیاد فاصله  نیفته.آقای میم شیفت شبن.بچه ها خوابن.و من تنهام.دیروز و امروز خونه مامانم بودیم با خواهرا و عروس جان.خوب بود.ولی من همش تو جمع خواهر و برادری استرس اینو دارم که حرفی پیش نیاد,کسی از کسی ناراحت نشه,کسی دلگیر نشه از چیزی و...مخصوصا وقتی تو جمع یکی دونفر بی حوصله و بی اعصاب هم داشته باشیم! مسخره اس.کاش میتونستم بی خیال باشم.نسبت به همه چیز.و فقط خوش بگذرونم!

١/همه جا بهم ریخته و آشفته اس. تو آشپزخونه کلی ظرف.اتاق بچه ها که دیگه جای پاگذاشتن نیست.اگه تو حالت عادی بودم پامیشدم ,جمع و جوری میکردم و بعد میخوابیدم.ولی الان نه.نمیشه.خسته و گرفته ام.فردا هم کلی کار دارم.ولی بااین دیر خوابیدن فردا صبح زود بیدارشدنم منتفیه.داشتم فک میکردم اگه یه روزی نباشم سر این خونه زندگی و بچه ها چی میاد؟یعنی چی میشه بعدش؟یکم ترس داره وقتی میبینی این دو نفر از هرنظر وابسته به توعن .باید باشی.باید پاشی و ادامه بدی و خسته نشی.ونمیدونم این خوبه یا بد.

٢/فردا شنبه است و من مثه همیشه یه لیست از کارایی رو که باید انجام بشه رو تو ذهنم میارم.کارایی که بعضیاشون خیلی وقته تو لیستن ولی به سرانجام نمیرسن!چون باید آقای میم هم بخوان و اوکی بدن! و من فقط حرص میخورم از اینکه مدام یه کاری رو باید به ایشون تکرار کرد تا بالاخره به انجام برسه.ناراحتم که چرا اینقد وابسته ام به آقای میم و چرا مستقل نشدم که حداقل بعضی کارای بیرون از خونه رو خودم بعهده بگیرم و کاری رو بکنم که دوست دارم.ودلم میخواد.

٣/چندتا مطلب در مورد کودک آزاری خوندم.و عکس دیدم.خییییلی حالمو بد کرد.تو اکثر موارد این ازارها از طرف والدینی به بچه ها وارد میشه که اعتیاد دارن.وااقعا در عجبم از این مادرا.آخه یه مادر باید کلا سرچشمه ی احساسش خشکیده باشه تا بتونه ببینه همچین بلاهایی سر بچه اش میاد یا خودش همچین کاری بکنه!

۴/یه بنده خدایی که از قضا خیلی هم پولدار و سرشناس هستن میگفت برای یه کاری رفتن دانشگاه سابقشون.همه از دم بسیج شدن که کار ایشون زودتر انجام بشه و رییس دانشکده شخصا کارشون رو بعهده گرفته!!! اونوقت اگه مثلا من نوعی بخوام برم دنبال کارای مدرکم باید چندروز وقت بذارم و بدووم آقایون رو از اینور اونور پیدا کنم بیارم تو اتاقشون...بعد بشینم چای خوردنشون در کمال ارامش رو تماشا کنم....بعد تلفن هاشون و خوش و بش ها بااهل و عیال و همکاران و ...(دیدم که میگم) بعد اگه آخروقت و وقت نماز و وقت نهارشون فرا نرسیده باشه به کار منم رسیدگی کنن!این احترام به پول دارها که همه جا و همه گیره واین افراد در همه جا مقدم ان بر بقیه! خیلی حال بهم زنه بنظرم...

۵/اینکه یه اهنگ قدیمی که ده پونزده سال پیش گوش,میدادی و واو به واوش رو حفظ بودی رو دوباره پیداش کنی و گوش بدی خیلی لذت بخش و نوستالژیکه!

ترانه ی من بهارم تو زمین, اعتمادی و مثه یخ بستن یک موج,کریمی رو امشب بعدسالها دوباره گوش دادم.

+شب و روزتون به خیر و شادی.سخت نگیرید زندگی رو .سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر!



یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 23:30