یادداشت صد و هفتاد و دو

ساخت وبلاگ

یه موقعیتی پیش اومده، در مورد سفر.اتفاقی که بارها و بارها تو این سالها باهاش روبرو بودیم.یعنی در واقع من روبرو بودم.از امروز صبح که این صحبت ها شده دوباره استرس گرفتم.گرچه سعی میکنم بی خیال باشم و به خودم میگم  نهایتش اینه که نمیریم و طوری نمیشه.ولی بازم ناراحتم.

سالهای قبل در مواجهه با اینطور موقعیت ها یه جور دیگه برخورد میکردم و خوب واقعا خام و کم تجربه بودم.الان ولی آروم تر و با منطق بیشتری برخورد میکنم.

نمیدونم چرا اینقد برام مهمه که بقیه در مورد من و میم چه جوری فک میکنن؟شاید چون نمیخوام کسی ناراحت باشه ازم و دلش بسوزه برام.منظورم از کسی خانواده و نزدیکان هستن.


پ.ن؛ رسیدن عزیز، دوست مجازی نادیده ام، دلم پر از غصه شد از غصه ات.برات از خدا آرامش میخوام...

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1397 ساعت: 14:16