یادداشت صد و هفتاد و شش

ساخت وبلاگ

امروز صبح زود با دخترک سحرخیز، زدیم بیرون به پیاده روی.صبح جمعه بودو کوچه ها خلوت و باد خنک صبحگاهی و هوای کمی سرد و همه جا خیس بارونی که دیروز و دیشب باریده بود.پارک نزدیک خونه سبز و خنک و بهشت مانند.


صبح های جمعه، شهر خیلی متفاوته.فقط سحر خیز ها بیرونن در حالی که بیشتر مردم تو خونه هاشون خوابن. منم البته خیلی وقت بود این موقع روز اینجاها نبودم.خیلی سال گذشته.یاد روزهای دانشگاه افتادم که تقریبا هر روز صبح زود سر این چهار راه و توی ایستگاه اتوبوس بودیم.زمستونها و تو هوای سرد چقدر لرزیدیم.چقدر حرص چیزهایی رو خوردم که کوچکترین تاثیری تو زندگی الانم نداشتن و الان چقدر زندگی متفاوت شده با اون روزها.


نه و نیم برگشتیم  خونه با خامه و عسل و نون داغ در حالی که میم و کوچیکه هنوز خواب بودن و با سروصدا بیدارشون کردیم.گاهی هم بد نیست که اون ریتم معمولی زندگی بهم بخوره و کمی متفاوت تر باشیم.


بعدم رفتم رو ترازو.این دفعه تغییر مثل هفته قبل قابل توجه نبود.ولی خوب، خوبه.همون جریان آهسته و پیوسته.از نظر مالی مشکلاتی هست.کم کمش تا دوشنبه یا سه شنبه آینده باید صبر کنیم تا تکلیف بعضی چیزا روشن بشه.

به روزهای پیش رو و هزینه هایی که در پیشه فکر که میکنم ترس برم میداره و به همون اتفاق مهم جمعه دو هفته آینده.البته که امید دارم که همه چیز به خوبی بگذره.امروز تصمیم گرفتم هرروز فقط به اون روز و دو روز بعدش فک کنم و برنامه بریزم و کوتاه مدت تصمیم بگیرم تا استرسم کمتر بشه.هوووووف.


+امروز روز نظافت و تمیزیه.با خونه ی بهم ریخته و شلوغ و پلوغ و بچه هایی که باید حمام برن و لباسایی که باید شسته بشن و نهاری که باید حاضر بشه و مامانی که حال ندارد؛ چه کنیم حالا؟

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1397 ساعت: 14:16