یادداشت صد و شصت و سه

ساخت وبلاگ

بدی اینجا اینه که اگه چندروز ننویسی هی حرف رو حرف جمع میشه وهی نوشتن سخت و سخت تر.حالا چیز خاصی هم نیستا.همین روزمره جات.ساعت نزدیک شش بعدظهر یکشنبه ششم اسفند نود وشش هستش.من تنهام تو یه روز بارونی و ابری و سرد و البته دوست داشتنی زمستونی.خبر جدید اینکه زدیم تو کار تغییرات و قراره حیاط و چند جای دیگه خونه رو نونوار کنیم.کل وسایل رو جمع کردیم و بردیم تو اتاق ها که از تو هال مصالح بیارن و ببرن.خلاصه که اوضاع بلبشو و پر از خاک و بهم ریخته ای داریم این روزا...

نکته ها:

_گاهی که فرصتی پیش بیاد میخونمتون‌.ولی خاموش و بی سروصدا.ببخشید خلاصه.

_هنوز نگرانی هایی مربوط به اون مشکل چند وقت ‌پیش دارم.نمیدونم که این دل درد ها  طبیعی هستن یا نه.البته خفیف هستن و...

_دیشب قبل خواب با میم کلی حرف زدم.حرفاش دلم رو گرم میکنه.در مورد نگرانی هاش بابت مسایل مالی گفت.بهش اطمینان دادم که هیچی نمیشه.تصمیمی که گرفتیم جدای از مسایل مالی، در مورد ایجاد تغییرات تو خونه، حال هر دوتامون رو خوب کرده.

_فردا میریم خونه مامان که خودم و دخترا از این وضعیت در بیاییم و تمیز و شیک و پیک شیم.فردا عصر دورهمی دوستانه هست.بچه ها رو هم می برم.

_احتمالا ساخت و ساز یک هفته الی ده روزی طول بکشه.بعدش دیگه باید کلی بشوریم و بروفیم و بسابیم.قسمت ترسناکش همینجاست.البته من زیاد به اونجاش فک نمیکنم.بیشتر به حیاط فک میکنم که چقد تمیز و خوب میشه و راحت میشیم.تازه میخواییم برای بهار تو باغچه کلی سبزی و گل جدید بکاریم.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 12:54