یادداشت صد و شصت و شش

ساخت وبلاگ

1_سیب میگه مامان دوست دارم موهام یه روزی اندازه موهای گریس (خواهر اسکار تو ممول!) بشه.ولی تو خیلی خسته میشی چون اونوقت باید روزی سه چهار ساعت وقت بذاری که موهامو شونه کنی.اینم بگم که موهاش پرپشت و تقریبا بلنده و دلمون نمیاد کوتاهشون کنیم.خودش هم از موی بلند خوشش میاد ولی از شونه کردنشون نه معضلیه واسه خودش این موضوع.

2_گلابی خانوم علاقه ی زیادی به موندن تو دستشویی داره!!! البته خود دستشویی که نه اون قسمت دست شستن و آب بازی و مسواک و صابون و کف بازی و آواز خوندن و ... معمولا وقتی میره دست به آب باید چندباری صداش کنیم تا بیاد بیرون.دیروز وقتی اومده بیرون شیر رو یادش رفته ببنده و در رو بسته اومده و بعد ما رفتیم بیرون تا پنج شیش ساعت بعدش.

وقتی برگشتم آه از نهادم بلند شد... خیلی ناراحت شدم بابت هدر رفت اینهمه آب و صد البته که مقصر خودم بودم و باید همه جا رو چک میکردم.اینم از حالا به بعد اضافه شد به موارد کنترل های قبل از خروج خونه.

3_اینو که گفتم یادم اومد که من چقد فوبیای گم شدن یا جا گذاشتن وسایل دارم.چیزایی مثل کلید، گوشی، کیف پول، شارژر، کارت بانکی ،وسایل بچه ها و چیزای باارزش مثل طلا (اصن واسه همینه که خیلی خیلی کم از جواهرات استفاده میکنم.نباشن آدم راحته و از هفت دولت آزاد).همش در حال چک کردنشون هستم وقتی میریم جایی و میترسم که جا بزارم و فراموش کنم.شاید اگه بدونین که من قبل رفتن مهمونی یا هر مراسمی چقد بدو بدو دارم و باید به تیپ و لباس و وسایل چهار نفر رسیدگی کنم به جای یک نفر، شاید کمی به من حق بدید بابت این حواس پرتی ها.

4_سیب خانوم امسال اولین سالی هست که روز مادر رو میدونه و روزشماری میکنه.قبلا هم جوری بود که میدونست ولی باید بهش میگفتیم و خودش یادش میرفت.یه جور خوشمزه و مظلومانه ای میگه مامان، فلانی(دوستش) میخواد برای مامانش کاردستی و هدیه درست کنه.من بلد نیستم.حالا چیکار کنم.چی بهت کادو بدم.انقد شیرین بود این گفتنش که بغلش کردم و کلی چلوندمش و میگم من خیلی خوشبختم که تورو دارم.به میم میگم کارت در اومده! دیگه نمیتونی هیچ مناسبتی رو بپیچونی! بچه ها رو شیر میکنم و میفرستم جلو.

5_جالبه که بگم که کارهای خونه هنوز تموم نشده.همه وسایل تلنبار شده تو اتاق ها و ما همچنان وسط خاک و سرامیک و سیمان و ... زندگانی میکنیم.چرا؟ چون اون آقای استاد کلی بدقولی کرده و کار نیمه تمام رو رها کرده و رفته یه سر یه کار دیگه که مبادا هیچکدوم رو از دست بده شب عیدی.هووووف.اصن هیچی نگم بهتره.فعلا اوضاعمون اینجوریه و من خیلی خانومانه تحمل میکنم و چیزی نمیگم.

6_به مامانا محبت و علاقه مون رو نشون بدیم و تنهاشون نزاریم و حتما بهشون سر بزنیم.مامانا خیلی دلشون نازکه.میخوام بگم که دست مادر همسرتون رو هم ببوسین، حتی اگه ازشون دلخورین و دلخوری ها زیاد عمیق و جدی نیست.به این فک کنید که اگه بعضی حرفها و رفتارها رو به جای مادر شوهر مامان خودتون انجام میداد چیکار میکردین؟ مطمینن زیاد دلخور نمیشید و زود فراموش میکنید.البته این موضوع در مورد رابطه های معمولی و عادیه نه رابطه هایی که خدای نکرده یکی از طرفین(حالا عروس یا مادر شوهر) مشکل دارن یا ذاتشون بده.منم امشب این کار رو انجام میدم علاوه بر مامانم.چون ایشون مامان یکی از مهمترین آدمهای رندگی من هست و منم قاعدتا دوستشون دارم دیگه.

پی نوشت ۱:سیب بزرگه هست که پنج سال و نیمشه و گلابی کوچیکه که سه سالشه.احتمالا از این به بعد با این اسم ها درموردشون بنویسم.

پی نوشت ۲: احساس میکنم این پست یکمی  لوووس و بی مزه شده.ولی دوست داشتم این چیزا رو یه جایی بنویسم و داشته باشمشون.

پی نوشت ۳: تمام یک هفته گذشته رو صبح ها حس افسردگی و ناامیدی شدید داشتم که فک میکنم بیشتر به خاطر وضعیت خونه است.ولی خوشبختانه عصرها و شبا حالم بهتر میشه.اینم یه جورشه دیگه.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 12:54