یادداشت صد وشصت و هفت

ساخت وبلاگ

بعد دو سه هفته درگیری و تو گرد و خاک بودن امروز رسما تمیز کاری رو آغاز کردیم.البته دیروز هم از صبح تا عصری کل حیاط رو شستیم و تمیز کردیم.دوتایی با میم.اونم تو هوای ابری و زیر نم نم بارون.بچه ها هم نبودن.حسابی یخ کردیم ولی خوش گذشت.بعدش از شدت سرما دوساعتی زیر پتو لرزیدم.شبم رفتیم بیرون و ذرت مکزیکی

امروز از صبح یکمی آشپزخونه رو سروسامون دادم.ولی با وجود بچه ها و اوامرشون و نهار و غیره عملا کاری پیش نرفت.ظهر انقد کلافه بودم که تا میم یه کلمه حرف زد اشکام ریختن و نتونستم دیگه چیزی بگم...

دیگه با کمک میم شروع کردیم کلی چیزمیزو شستیم و گذاشتیم بیرون و بعد میم بچه ها رو برد که من به کارام برسم‌.از اتاق خواب شروع کردم.هرچی که شستنی بود از ملحفه ها گرفته تا روی بالشت و لباس و پتومسافرتی همه رو ریختم تو ماشین و دو سه ساعتی کار کرد طفلک.بعد آهنگ گذاشتم و شروع کردم به جارو و طی کشیدن هال و دستمال کشیدن اتاق خواب و هال و آشپزخونه.هرچی که بیشتر پیش میرفت حالم بهتر میشد.دیگه ساعت هشت کارم تموم شد و الانم به خودم استراحت دادم و اومدم دو تا بستنی خوردم و نت گردی و منتظرم که میم و بچه ها برگردن و با هم فرشا رو بندازیم و مبل ها رو بیاریم و بزاریمشون سرجاش.

در مورد خونه تکونی زیاد اعتقادی ندارم بهش و اینجوری نبوده که بخوام کل سوراخ سنبه های خونه رو تمیز کنم و خیلی خودم رو بندازم تو زحمت.الانم کلی کار نکرده دارم که شاید انجام هم نشن هیچوقت و اصلا بخاطر این چیزا خودمو اذیت نمیکنم.فقط در همین حد که جلو چشمم تمیز و مرتب باشه کافیه. البته امسال تصمیم داشتم بخاطر عملی که انجام داده بودم هیچ کاری نکنم و به خودم استراحت بدم که برعکس اینجوری شد و کلی کار برامون رسید.عوضش حیاط مرتب و تمیز و دلباز شده و از این بابت خوشحالم.

+ در حین کار با صدای تیرو ترقه هایی که از بیرون می اومد یادم اومد که امروز چارشنبه سوری یه.☺☺

+هنوز برای دخترا لباس عید نگرفتیم.امیدوارم فرصت بشه که بریم.بچه ها با همین چیزا دلشون خوشه دیگه.

+ این چند روز با چندتا کانال دخترونه نویس برخورد داشتم.تو کل نوشته ها چیزی که زیاد به چشم می اومد اینا بود.لاک زدن، خرید لوازم آرایشی، دوست پ ،ماسک و آرایشگاه و عمل زیبایی و گربه و سگ خونگی و ....نمیگم اینا بده.ولی چرا این جور چیزها اینقد دغدغه شدن برای دخترها؟

+برای یه موضوعی حتما باید قبل از عید برم پیش دکتر.امروز نوبت داشتم ولی نرفتم... باورتون میشه هنوز اون ماجرا برای من تموم نشده؟ عی بر باعث و بانیش لعنت

+اتاق بچه ها هنوز توش کلی وسیله هست و از کمد لباسها و اسباب بازیهاشون هم چیزی نگم بهتره.یه روز هم باید به داد اونجا برسیم.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت: 12:54